دست نویس
پس از نهضت ترجمه و انتقال نظریه شعری یونانی به حوزه ی اسلامی، رساله های
شعری یونانیان موجی از نظری هپردازی را در میان فیلسوفان مسلمان ایجاد كرد؛
چنان كه فارابی، ابن سينا، ابوالبركات بغدادی، ابن رشد و خواجه نصیر طوسی
هركدام بخشی از آثارشان را به نظریه ی شعر اختصاص دادند. نظرگاه فيلسوفان از
طریق كسانی چون حازم قرطاجنی وارد آثار مدرسه بلاغيون مسلمان هم شد.
خواجه نصیرالدین طوسی ملهم از سخن ابنسینا در کتاب شفا، به پیروی از ارسطو،
شعر را «سخن خیال انگیز که از اقوالی موزون و متساوی ساخته شده باشد» میداند.
خواجه نصیر در رابطه شعر با موسیقی چنین میگوید:
«و نظر در وزن حقیقی به حسب ماهیت، تعلّق به علم موسیقی دارد و به حسب اصطلاح و
تجربه تعلق به علم عروض دارد. و نظر منطقی خاص است به تخیّل و وزن را از آن جهت
اعتبار کند که به وجهی اقتضاء تخیّل کند. پس شعر در عرف منطقی، کلام مخیل است و
در عرف متأخران، کلام موزون مقفّی...اما قدما شعر، کلام مخیل را گفتهاند و اگر
چه موزون حقیقی نبوده است و اشعار یونانیان بعضی چنان بوده است و در دیگر لغت
قدیم مانند عبری و سریانی و فرس هم وزن حقیقی اعتبار نکردهاند.»
شمس قیس رازی در کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم در تعریف شعر مینویسد:
«بدان که شعر در اصل لغت، دانش است و ادراک معانی به حدس صايب و استدلال راست و
از روی اصطلاح سخنی است اندیشیده، مرتب، معنوی، موزون، متکرر، متساوی، حروف آخر
آن به یکدیگر ماننده.»
فارابی درباره شعر دو اثر از خود به جای گذاشته است، یکی مقالة فی قوانین صناعة
الشعراء و دیگری کتاب الشعر که آخرین مبحث در جلد اول از مباحث منطقی فارابی
است. فارابی میگوید:
«در این مقاله، تنها به آن اقوال و معانی می پردازیم که حکیم (ارسطو) در صناعت
شعر اثبات کرده است، بدون این که قصد بیان تمام مطالب را درباره شعر داشته
باشیم. زیرا خود حکیم نظراتش را در صنعت مغالطه تکمیل نکرده است (...فضلا عن
القول فی صناعة الشعر)»
در حقیقت باید گفت که تعاریف بسیاری در این زمینه وجود دارد که از همان گذشته
های دور گاه با هم در تضادند و یکدیگر را نقض میکنند. افلاطون، شعر را از جهت
اخلاقی زیان آور و ویرانگر میدانست و از دیدگاه معرفت شناسانه آن را دور از
حقیقت و فاقد ارزش علمی میپنداشت. او ارزش زیبایی شناسانی ادبیات را در نظر
نمیگرفت یا ناچیز میشمرد و به جای آن از دیدگاه ارزش اخلاقی به ادبیات نگاه
میكرد. ارسطو برای پاسخ دادن به این شبهات و انتقادات، رساله ی فن شعر را به
رشته ی تحریر درآورد. از دید ارسطو ادبیات، اعم از نثر و نظم و شعر، همچون
سایر هنرهای دیگر، بر مبنای دو شالوده ی اساسی بنیان گرفته است. یكی از این
شالوده ها طبیعت تقلیدگر ذهن و روح انسان است و دیگری نیاز طبیعیاش به توازن،
هماهنگی و ریتم است. ارسطو عقیده دارد كه تكامل هجوسرایی منجر به پیدایش سبک و
اوزان خاصی در ادبیات شد كه آن را «اوزان ایامبیک» نامیدند و تكامل بعدی آن سبب
پیدایش كمدی در ادبیات شد. و تكامل ستایشسرایی منجر به «اوزان هروییك» شد كه
تكامل بعدی آن به پیدایش حماسه انجامید. و سپس شاخهای از حماسهسرایی به
گونهای خاص رشد كرد و به پیدایش تراژدی منجر شد.
همانطور که اشاره شد، در هر دورهای، شاعران و منتقدان و پژوهشگران سعی در
ارایهی تعریفی از شعر بودهاند و با اینهمه تفاوقی کلی بر سر تعریف شعر وجود
ندارد.
کوروش صفوی در گفتگویی به دشواری برای یافتن تعریفی برای شعر اشاره کرده و
میگوید: سقراط و افلاطون هردو شعر را نتیجه الهام میدانستند،اما ارسطو نخستین
کسی بود که سعی کرد قواعدی برای ادب و شعر و آفرینشهای ادبی کشف کند. «بر اساس
تعاریف سنتی، «شعر کلامی است مخیل و موزون» و از دید آنها که حضور وزن را در
شعر ضروری نمیدانند و اصل موزون بودن را از شعر حذف میکنند شعر،کلام مخیلی
است که متضمن هنجارگریزیهای شاعرانه است»، اما واقعیت این است که امروز دیگر
نمیتوان «شعر» را به درستی تعریف کرد تا جایی که شاعری چون احمد شاملو معتقد
است: «نمیتوان یک تعریف کلی از شعر به دست داد، تعریفی که بر اساس آن، اثیر
الدین اخسیکتی و صائب تبریزی و عارف قزوینی و مهدی حمیدی و اخوان و نیما یوشیج
یکجا شاعر شناخته شوند.»تعریفهای سنتی دربارهی شعر، اگرچه شرط لازم (حداقل)
شعر را در بر دارند، اما شرط کافی (حداکثر) را در بر نمیگیرند. یعنی، بیشتر
ناظر به عناصر صوری و فیزیکی شعر هستند، نه جوهرهی درونی و متافیزیکی آن.
حقیقت درونی شعر، نه تعریفپذیر، نه ترجمهپذیر و نه نقدپذیر است. بهاین معنی،
شعر خود زندگی یعنی تجربهی زیستن است. پس مانند خود زندگی، مقول به تشکیک و
دارای مراتب و مدارج عالی و سافل است، هم شعر شور محض است مثل ترانههای فایز
دشستانی، هم شعور محض مانند قصاید ناصرخسرو و هم آمیزهیی از شور و شعور مانند
شعر حافظ.
اما باید دانست که همین کوششها در راستای تعریف و توصیف شعر، خود باعث پدیدار
شدن مکتبهای گوناگون ادبی شده است. بدیع و بیان، معانی و بلاغت از درون
گفتگوهای ادبی سر برون آوردهاند.